آمدی جانم به قربانت ...
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟
بی وفا، حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
❤❤❤
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل، این زودتر می خواستی، حالاچرا؟
❤❤❤
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام، فردا چرا؟
❤❤❤
نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟
❤❤❤
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
❤❤❤
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین، جواب تلخ سر بالا چرا؟
❤❤❤
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟
❤❤❤
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟
❤❤❤
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟
❤❤❤
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟
فرم در حال بارگذاری ...